سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گلهای یاس
 
لینک دوستان

باز کن پنجره را و به مهتاب بگو،

صفحه ذهن کبوتر آبی است ،خواب گل مهتابی است.

ای نهایت در تو، ابدیت در تو، ای همیشه با من،

تا همیشه بودن، باز کن چشمت را تا که گل باز شود،

قصه زندگی آغاز شود، تا که از پنجره چشمانت،

عشق آغاز شود، تا دلم باز شود.

تا دلم باز شود، دلم اینجا تنگ است،

دلم اینجا سرد است، فصلها بی معنی،

آسمان بی رنگ است، سرد سرد است اینجا،

باز کن پنجره را، باز کن چشمت را،

گرم کن جان مرا،

ای همیشه آبی ای همیشه دریا،

ای تمام خورشید ای همیشه گرما،

سرد سرد است اینجا

 

سلام با تاخیر اومدم ولی بازم اومدم

زیر سایه مهدی فاطمه سبز باشی

یا لعی

از طرف دوست عزیز  پرنیان  sangfarshkhial.parsiblog.com


[ سه شنبه 88/2/1 ] [ 2:30 عصر ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

زندگی خالی نیست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد...

از طرف دوست عزیز  محمدی  yekdeli.parsiblog.com


[ سه شنبه 88/2/1 ] [ 2:27 عصر ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می اید ، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست
.
فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود
:
" با من بگو از انچه سنگینی سینه توست ." گنجشک گفت: لانه کوچکی داشتم ، ارامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود ؟ و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند
.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. انگاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود
.
خدا گفت : و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی
.
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد

 

از طرف دوست خوبم علیرضا   selole8enferadi.ParsiBlog.com


[ سه شنبه 88/2/1 ] [ 11:13 صبح ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

عشق یعنی خلوت راز و نیاز

عشق یعنی سوز بی ماوای ساز

عشق یعنی کوی ایمان و امید

عشق یعنی یک بغل یاس سپید

عشق یعنی لحظه ی دیدار یار

عشق یعنی انتهای انتظار

عشق یعنی وعده ی بوسُ کنار

عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار

عشق یعنی حس نرم اطلسی

عشق یعنی با خدا در بی کسی

عشق یعنی هم کلامی بی صدا

عشق یعنی بی نهایت تا خدا....

از طرف دوست خوبم سارا جون      http://shobheh.parsiblog.com


[ سه شنبه 88/2/1 ] [ 11:5 صبح ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

پروردگارا !
بر بندگان بی‌نوای خویش منت گذار

 و درختان باغ را به بار بنشان
 و غنچه‌های نشکفته را به شادابی و صفا بگشای ...

پروردگارا !
به زمین‌های تباه شده ، از برکت باران فرخی بخش

 و بگذار با رنگ گل‌ها و صفای سبزه‌ها
علف‌ کده‌ی ما جلای شادمانی به خودش بگیرد

 و ویرانی‌های ما آباد گردد ... 

پروردگار من !

 به فرشتگان رحمت و رافت خویش فرمان ده

که ابر‌های برکت را به ‌سوی ما برانند و کام تشنه‌ی

ما را با زلال باران سیرآب سازند ...

پروردگارا !

 از ابر رحمت تو بارانی خواهیم که هم‌چون دست رحمت تو ،

 فریاد رس و دست‌گیر و مبارک و کریم باشد ...

بارانی که زوایای مرده‌ی زمین را زنده سازد

و از برگ‌های زنگ‌زده و بارهای غبارآلود ،

زنگ و غبار بزداید ؛ بسیار ببارد و بسیار ببارد

هدیه از دوست عزیزم  شقایق جانshaghayegh56.ParsiBlog.com     


[ سه شنبه 88/2/1 ] [ 10:56 صبح ] [ arezoo ] [ نظرات () ]
[ سه شنبه 88/2/1 ] [ 10:45 صبح ] [ arezoo ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 95385