سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گلهای یاس
 
لینک دوستان

سلام دوستان با کشیدن موس روی تصاویر به آنها جان دهید.امتحان کنید.........

..برای دیدن تصاویر بر روی لینک زیر کلیک کنید

http://www.artistsindevon.com/water/water_3.htm

 


[ جمعه 90/9/18 ] [ 11:18 عصر ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

هر دم به گوشم میرسد آوای زنگ قافله

این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله

یک زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است

این زن صدایش آشناست؛ای وای من او زینب است



[ چهارشنبه 90/9/16 ] [ 10:24 صبح ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

امام حسین ع

 

تا شعلة هجران تو خاموش کنم

بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم
بسیار بکوشیدم و، نتوانستم

 یک لحظه غم تو را فراموش کنم
ای کاش، دمی دهد امانم این اشک

 تا نقش تو را به دیده منقوش کنم
آخر چه شود، شبی به خوابم آئی

 تا جام محبت تو را نوش کنم
بنشینی و، در برت، مرا بنشانی

تا زمزمة نوازشت گوش کنم
گر بار دگر مرا در آغوش کشی

صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش کنم
سجاده تو، که می‌دهد بوی تو را

 برگیرم و، بوسم و، در آغوش کنم
چون درد فراق تو، ز حد درگذرد

 زین عطر تو قلب خویش، مدهوش کنم
از حمله غارت به دلم آتشهاست

این داغ، عیان، ز لاله گوش کنم
گویند به من، یتیم غارت زده ام

زآن چشمة چشم خویش پرجوش کنم
دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت

برخیزم و، پیکرم سیه پوش کنم؟
این داغ حسین، جاودان است (حسان)

هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم

 شعر از : حبیب الله چایچیان (حسان)

 


[ جمعه 90/9/4 ] [ 9:54 عصر ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

امام حسین ع

باز طوفانی شده دریای دل

موج سر بر ساحل غم میزند
باز هم خورشید رنگ خون گرفت
بر زمین نقشی ز ماتم میزند


باز جام دیده ها لبریز شد
باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک
حنجرم فریادها آغاز کرد


می نویسم شرح این غم نامه را
داستان مشک و اشک و تیر را
می نویسم از سری کز عشق دوست
کرد حیران تیغه شمشیر را


گوئیا با آن همه بیگانگی
آب هم با تشنگان بیگانه بود
در میان آن همه نامردمی
اشک آب و دیده ها پیمانه بود


تیغ ناپاکان برآمد از نیام
خون پاکی دشت را سیراب کرد
خون خورشید است بر روی زمین
کآسمان تشنه را سیراب کرد


می شود خورشید را انکار کرد؟
زیر سم اسبها در خاک کرد؟
می شود آیا که نقش عشق را
از درون سینه هامان پاک کرد؟


گر نشان عشق را گم کرده ایم
در میان آتش آن خیمه هاست
گر به دنبال حقیقت میرویم
حق همینجا حق به روی نیزه هاست


گریه ها بر حال خود باید کنیم
او که خندان رفت چون آزاد شد
ما سکوت مرگباری کرده ایم
....او برای قرنها فریاد شد

بازهم در ماتم روی حسین
باز هم در سوگ آن آلاله ایم
یادتان باشد حیات عشق را
وامدار خون سرخ لاله ایم

 

 


[ جمعه 90/9/4 ] [ 9:47 عصر ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

                                                   عاشقانه

نمیدانم در این زمانه باید به چه کسی دل بست ،

این سوی زندگی من هستم ،

آن سوی دیگر قلبهای مست.

دوباره قطره ای دیگر از اشک بر گونه ام نشست ،

و باز هم شکست قلبی که به امید بودنت به انتظار فردا نشست .


[ پنج شنبه 90/9/3 ] [ 5:54 عصر ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
خانه ام کو خانه ات کو ؟
آن دل دیوانه ات کو ؟
روزهای کودکی کو ؟
فصل خوب سادگی کو ؟
یادت آید روز باران ؟
گردش آن روز دیرین ؟
پس چ شد دیگر کجا رفت ؟
خاطرات خوب و رنگین ؟
در پس آن کوی بن بست
در دل تو آرزو هست ؟
کودک خوشحال دیروز ..
غرق در غم های امروز...
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد...
باز باران باز باران
میخورد بر بام خانه
بی ترانه
بی بهانه
شایدم گم کرده خانه...



[ پنج شنبه 90/9/3 ] [ 3:41 عصر ] [ arezoo ] [ نظرات () ]

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

 


[ پنج شنبه 90/9/3 ] [ 2:56 عصر ] [ arezoo ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 95064